فهرست ها

آغاز هفته دفاع مقدس

داستان کوتاه درباره جنگ

از بچگی آرزو داشت ظهر عاشورا، علامت را روی دوشش بگذارد و جلودار دسته باشد.

همه می‌گفتند: «کوچکی، بزرگ که شدی بیا.» بزرگ شد،

میان کسانی که داوطلب بودند علامت را بلند کنند، از همه لاغرتر بود.

گفتند: «برو سربازی، بر و بازو که پیدا کردی بیا

سرباز شد. جبهه رفت. اسیر شد.محرم بود که برگشت،

با آستین‌های خالی که به سر شانه‌اش سنجاق شده بود

و نگاهی که هنوز رنگی از حسرت داشت.

 

 

اخبار و اطلاعیه